هنر چیست؟
هنر شیوه ای والا برای برقراری ارتباط است، پلی روحانی میان خالق اثر و مخاطب آن؛ هنر حسی ترین و طبیعی ترین ارتباط قابل تصور است. هنر لزوما تجسم آنچه که هست نیست، بلکه تجسم احتمالات و آنچه که می تواند باشد است. با این حال، این ارتباط عرفانی، برخلاف هر ارتباط دیگری، آگاهانه نیست؛ بلکه در سطح ناخودآگاه اتفاق می افتد. زیبایی واقعی یک اثر هنری این است که نه خالق و نه مخاطب، هیچ کدام آگاهانه از درستی و ماهیت این ارتباط خبر ندارند. هنرمند دقیقا نمی داند که از طریق اثرش چه چیزی را منتقل می کند، و مخاطب هم دقیقا نمی داند که چه چیزی را دریافت می کند. دلیلش این است که هنرمند در زمان خلق اثر، به معنای واقعی کلمه در حالت عادی ذهن خود نیست؛ بلکه در حالتی خلسه مانند است، از وجود آگاهانه ی خود بی خبر است، و از هستی پیش پا افتاده ی خود به پرواز درآمده و واله و شیدا به سفری جذاب در ورطه ی ناشناخته های بی نهایت روان خود قدم گذاشته است, در ورطه شناور میشود که خود از پیچ و خمها, فراز و وفرود و خطرات در کمین ناگاه است ولی نفس همین سفر پرماجراست که او را بشکلی جنون آمیزی جادو کرده است. این الهام بخش ترین و والاترین حالت ذهنی است که انسان می تواند به آن دست یابد، زیرا در این حالت، هنرمند از تمام پیش فرض ها و محدودیت های خود رها می شود و قادر است تا سایه ی خود را بی مهابا آشکار کند و از نقابی که در زندگی روزمره ناچار است بر چهره داشته باشد فاصله میگیرد . در این فضای فکری و حال و هواست که آنچه از هنرمند سرچشمه می گیرد و آنچه که توسط مخاطب درک می شود، به وحدت میرسند و این جوهر هنر و معنای واقعی هنر است؛ فرآیند لذت بخش اکتشافات ناخودآگاه همان چیزی است که هنر را ناب، خیال انگیز و منحصر به فرد می کند.
شاهکارهای خلق شده توسط سالوادور دالی نمونه ای عالی از تجلی ذهن ناخودآگاه در هنر هستند. تصاویر سورئال وهم انگیز آفرینش های او تبلور بلاواسط هزارتوی روان اوست. عبور او از خودآگاه روزمره و ورودش به وادی ناشناخته ضمیر ناخودآگاه او را قادر می سازد تا مضامین میل، ترس، آرزو, درد, امید و رویاهای غیرمنطقی خود را متبلور کند.
هنر تنها زمانی خلق می شود که هنرمند در تسخیر نیروهای ناشناخته خود باشد. ضمیر خودآگاه دشمن هنر است. میل و تلاش آگاهانه برای خلق هنر تنها چمدان بستن برای آغاز سفر باشکوه هنرمند به هزارتوی وهم انگیز روح اوست، سفری وهم انگیز به اندرون تاریکخانه ذهن, همان خواب هذیانی و بیمار گونه تبی است که هنرمند را توانای آفرینش میکند.
شکل هنر تنها یک مجرا، یک وسیله انتقال، و پوسته ای ملموسی است که برای آشکار کردن ناخودآگاه و قابل درک کردن آن برای خودآگاه استفاده می شود. نمود خلق هنری، شکل، ظاهر هنر، به خودی خود جوهره هنر نیست؛ بلکه لباسی است که معنای واقعی هنر را می پوشاند. هر چه هنرمند با وجود درونی خود یکپارچه تر باشد، تبلور اثر او بیشتر آنعکاس درون او و جوهر هنرش خواهد بود. هر چه هنرمند آگاهانه تر دست به خلق اثر بزند، بیشتر وجود خود آگاه خود را منعکس می کند و سایه ی خود را سرکوب می کند، و ناگزیر خود را از نمایش آنکه واقعا هست دور می کند. خلق هنری با آگاهی کامل، بیشتر یک بیانیه ی شناختی است تا هنر، هر چقدر هم که زیبا باشد، زیرا توسط خودآگاهی تولید شده یا حداقل تحت تاثیر, آلوده و حتی تحت فرمان خودگاه او خلق شده است.
افرینش هنر را نمی توان در کلاس درس فراگرفت؛ اما میتوان تکنیک های چنین خلقتی را آموزش داد. الفبا را میتوان آموخت ولی جان کلام مهم است و نه حروف نوشته روی کاغذ را. به بیان ملموس تر، هنر مجموعه احساساتی است که ناگفته میان دو انسان رد و بدل می شود، دریچه ای که دو روح را به هم میآمیزد. هنر متن ساده ای نیست که کسی بنویسد و دیگری بخواند, بلکه داستان رمز آلود روح انسانهاست که لاجرم کشف میشود.
و این ارتباط انسانی الهام بخش و باشکوه قادر به دستیابی به چیزی حتی بیش از ارتباط میان خالق و مخاطب خود است. هنر بازتاب ناخودآگاه جمعی یک ملت در یک دوره تاریخی است، زیرا هنر در ناب ترین شکل خود، محصول ناخودآگاه جمعی است که از طریق روان هنرمند منتقل می شود. این معجزه هنر, زیبایی، قدرت افرینش هنری و جهان شمولی هنر است..